loading...

آئین مستان

متن اشعار ولادت حضرت علی اصغر,حضرت علی اصغر,ولادت حضرت علی اصغر,اشعار ولادت حضرت علی اصغر,شعر ولادت حضرت علی اصغر,متن اشعار ولادت,متن اشعار,اشعار ولادت,شعر ولادت,آموزش مداحی,کتاب مداحی,آئین مستان,آیین

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1751 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3823 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 516 زمان : نظرات (0)

 

خندیم به مقدم تو یا گریه کنیم

خندیم، ولیک بی صدا گریه کنیم

امرو ز گریۀ تو خندیم، ولی

فردا به تبسّم تو ما گریه کنیم

×××

ای آن که حریر نرمِ گل جای تو بود

آغوش لطیف لاله مأوای تو بود

از لحظۀ میلاد تو، شش ماه حسین

مهمان نگاه و روی زیبای تو بود

×××

آن روز که دوست نور حق را به تو داد

در صبح ازل رنگ شفق را به تو داد

امروز چه دید در نگاه تو حسین

کز دفتر عشق شش ورق را به تو داد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 528 زمان : نظرات (1)


شادی کل عباد است عباد است عباد 

فتح ابواب مراد است مراد است مراد 

شادی و شور، جهاد است جهاد است جهاد 

عید میلاد جواد است جواد است جواد 

مظهر عفو رحیم است رحیم است رحیم 

که کریم ابن کریم است کریم است کریم 

حبّذا شمس ولایت قمرت بخشیدند 

بصر نوری و نور بصرت بخشیدند 

قرص خورشید به وقت سحرت بخشیدند 

خود جوادی و جواد دگرت بخشیدند 

گشته از فیض گلت بیت ولایت گلشن 

دیده‌ات باد به دیدار محمد روشن 

این پسر مظهر حسن احد دادگر است 

این پسر خلق زمین را و زمان را پدر است 

این پسر همچو پدر بضعة خیرالبشر است 

این پسر از همه خوبان جهان خوب‌تر است 

اینپسر هستِ رضا هستِ رضا هستِ رضاست 

همچو قرآنِ محمد به سر دستِ رضاست 

این جواد است که جود آمده جود از کرمش 

خواهد ار جود کند ظرف وجود است کمش 

جود آرد همه شب سجده به خاک قدمش 

ماه و خورشید بود گرم طواف حرمش 

هر طرف روی کند باز مه محفل ماست 

حرمش کعبه جانها به حجاز دل ماست 

حامد خالق و دردانة محمود است این 

به جمال ازلی شاهد و مشهود است این 

کنز مخفی ابد را در مقصود است این 

گوهر هشت سپهر کرم و جود است این 

صاحبان کرم و جود جوادش گویند 

کعبة اهل دل و باب مرادش گویند 

ای به هر لحظه دو صد جان و سرم قربانت 

نیست چیزیم که گویم، هنرم قربانت 

جان چه قابل که ز جان خوب‌ترم قربانت 

پدرت گفت که جان پدرم قربانت 

تو به تن روح و به سر شور و به دل آرامی 

رضوی روی، علی خوی و محمد نامی 

کل هستی چو کف دست به پیش نظرت 

دو مطیعند و غلامند، قضا و قدرت 

هر کجا پای نهی علم بود پشت سرت 

پور اکثم زده زانوی تلمّذ به برت 

به خدایی که تو را داده چنین جاه و مقام 

تو ولی نعمت مایی و امام ابن امام 

پور هارون ستمگر چو مقام تو شناخت 

رنگ از چهره، قرار از دل و هوش از سر باخت 

آتشی بود که در شعلة نور تو گداخت 

گوئیا قلب ورا نطق تو از کار انداخت

 خبری تازه ز اسرار الهی گفتی 

از هوا و مه و ابر و یم و ماهی گفتی 

ای وجود تو همه شاهد یکتایی تو 

قلم صنع کند فخر به زیبایی تو 

ماه حیرت زدة حسن تماشایی تو 

زنده هر مرده دل از فیض مسیحایی تو 

رضوی ماه رضا جلوة تو در دل ماست 

دست ما خالی و جود تو همه حاصل ماست 

کیست تا چون تو به یک قطره دو دریا بدهد 

به گدا بیشتر از ثروت دنیا بدهد 

با کلامش همه را شهد مصفا بدهد 

حرز مادر را بر قاتل بابا بدهد 

ای هماره کرم و جود و عطا زندة تو 

جود کن جود که جود است برازندة تو 

من کیم خاک گدایان سر کوی توام 

خالی ام از همه و پر ز هیاهوی توام 

تشنه‌ام تشنه ولی تشنه لب جوی توام 

میثم بی سر و پایم که ثنا گوی توام 

گر چه قابل نبود دم زدنم وقف شماست 

قلم و طبع و زبان و سخنم وقف شماست

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 528 زمان : نظرات (0)

 

امشب دهید مژده صدف را به گوهرش

آن گوهری که رنگ الهی است زیورش

امشب فلک گشوده به ماه مدینه چشم

ریزد به خاک مقدم آن ماه اخترش

امشب به خنده شمس ولایت گشوده لب

در کف بود ستاره خورشید پرورش

امشب خدا به خلق، جواد الائمّه داد

آن کس که گشته جود و کرم سائل درش

امشب عَلیِ سوّم و چارم امام ماست

ریحانه ای زدامن ریحانه در برش

نور نُهم امام نُهم حجّت نهم

وجه خدا که گشته رضا مات منظرش

آیینه ی رضا که سلام و درود خلق

بر آفتاب حسن و جمال منوّرش

تا نام حقّ بود، صلوات و سلام حق

بر حضرت جواد و به ریحانه مادرش

این است آن امام جوادی که دستِ جود

باشد به دست پر کرم جود پرورش

این است آن جواد امامان که آمدند

شرمنده اهل جود زجود مکرّرش

گردون اگر نه دور سرش باد، سرنگون

خورشید اگر نه خاک درش خاک بر سرش

بحر سه گوهر است و یم هشت دُرِّ ناب

آن هشت بحر و این سه گهر مدح گسترش

در کودکی معلّم پیرانِ پارسا

صد پور اکثم اند زشاگرد، کمترش

یحیی چو طفل کوچک مکتب ندیده ای

مأمون به سان عبد ذلیلی برابرش

زیبد که کعبه با حجر و مروه و صفا

گردد هماره دور رواق مطهّرش

نام محمّد است مبارک بر او که هست

حسن و جمال و خُلق و خصال پیمبرش

نامش محمّد است و بود پای تا به سر

زهد علیّ و عصمت و زهرای اطهرش

روشن شد از ولادت او دیده ی رضا

کوریِّ چشم خصم که می خواند ابترش

بگشود چشم و راند به لب تا شهادتین

چون جان خود گرفت رضا سخت در برش

از جوّ و ابر و ماهی و یم تا گشود لب

تعظیم کرد زاده ی هارون به محضرش

نُه ساله نَه، امام بشر بود پیش از آن

کآدم دمد روان خدایی به پیکرش

آدم نهاده بوسه به درهای آستان

حورا گرفته آبرو از خاک مقبرش

دارد به دست خویش کلید بهشت را

آنکس که روز حشر جواد است یاورش

جان جهان فدای امامی که کرده حق

از کودکی به عالم ایجاد رهبرش

این است آن حدیقه که جود است میوه اش

این است آن سفینه که نور است لنگرش

من کیستم گدای جواد الائمّه ام

آنکس که جود اوست همان جود داورش

هنگام جود، ابر کرم از کفش خجل

وقت دعا سپاه اجابت مسخّرش

در کار زار، تیغ چو گیرد به دست خویش

یادآور علی بود و فتح خیبرش

دارد به سینه علم رُسل را زکودکی

باشد به چهره نور امامان دیگرش

در فُلک نور، گر نگری اوست ناخدا

بر چرخ علم، گر گذری اوست محورش

هر گه نسیم می وزد از شهر کاظمین

عطر بهشت می دمد از خاک معبرش

یا حضرت جواد هر آن کو گدای توست

هرگز نیاز نیست به تخت و به افسرش

هر کس که گشت تشنه ی جام ولای تو

از جوی کاظمین ببخشند کوثرش

شکر خدا که پیش تر از صبح آمدن

«میثم» زجام عشق تو پر بود ساغرش

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 597 زمان : نظرات (0)

 

روشن تر از روز است خیلی بامرامند

وقتی کریمان با گدایان هم کلامند

الحق که آقازاده ها یک یک امیرند

الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند

در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم

وقتی گدای این درم، مردم گدامند

عین عدم هستیم و با آنان وجودیم

پس ما همان هاییم که آن ها بنامند

سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد

این خانواده از طفولیت امامند

چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»

فرزندهای فاطمه با احترامند

هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند

این چهارده تا روشنی صبح و شامند

این چهارده آیینه از بس که شبیه اند

وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند

×××

و الله این پروانگی ما می ارزد

هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد

معشوق عالم می شود یک روز، عاشق

مجنون ما اندازه لیلا می ارزد

قلاده ما را همین گوشه ببندید

سگ هم کنار خانه این ها می ارزد

سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم

هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد

یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم

حالا که شد مال تو از حالا می ارزد

این گریه ها را آیه تطهیر گفتند

یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد

با کاظمین تو بهشتی دارم این جا

پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد

پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً

وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!

دستی بکش بینا کنی این چشم ها را

با معجزات تو چه نابینا می ارزد!

کافی ست ما را این که بابای تو خندید

لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد

×××

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت

دارد زیادش می کند لطف زیادت

آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...

آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!

تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم

من کیستم؟ من از گدایان بلادت

من از در این خانه ات جایی نرفتم

پس رو مگردان از گدای خانه زادت

آن که مرا حالا مُرید تو نوشته

حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت

تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را

نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت

تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید

عرض ارادت می کند بر بامدادت

بابای تو با دیدن تو گریه می کرد

با گریه لطف دیگری دارد عبادت

آباء و اجدادت همه یک یک جوادند

پس می نویسیمت جواد بن الجوادت

×××

بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم

جبریل حتی می گذارد بال و پر هم

به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً

وقتی دوا می سازم از این خاک در هم

تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت

بال و پر ما سوخته حتی جگر هم

با آبروی تو تهجّد آبرو یافت

فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم

با این جمالی که تو را دادند، باید...

بین خریداران تو باشد پدر هم

نام مرا هم بین این عشاق بنویس

بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم

ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت

یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم

در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!

این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم

هستند یک یک شیرها دنبال دامت

چشمان آهوی خراسانِ پدر هم

فهم من از لطف جوادی تو این است:

که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم

ما را ببر تا کاظمین این بار با هم

ما را بخر در کاظمین این بار درهم

×××

جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد

وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد

ما را برای در زدن معطل نکردند

اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد

این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است

نام علی که اصغر و اکبر ندارد

طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود

از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد

بین مقامات رباب این شان کافی ست

که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد

وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت

میدان علمداری ازین بهتر ندارد

وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت

آخر گمان کردند که لشگر ندارد

طفل است و بابای بلاتکلیف مانده

حیرانی است و کودکی که سر ندارد

گیرم که از فردا دوباره آب وا شد

چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد

علی اکبر لطیفیان

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3000 زمان : نظرات (0)

 

چشم یعقوب مسیل نیل است

کودکی در بغل راحیل است

می توان خواند ز پیشانی طفل

چون مسیحا نفس انجیل است

آیه ها می چکد از لعل لبش

گریه اش لحن خوش ترتیل است

بال فطرس شده گهواره ی او

سایه بانش پر جبرائیل است

علوی زاده ای از نسل خلیل

این پسر، کنیه اش اسماعیل است

خنده اش روح غزل های بهار

خنده اش شعر پر از تمثیل است

 عرشیان سر خوش آهنگ و طرب

تار و دف در کف اسرافیل است

ریسه آویخته از عرش به فرش

این هنرمندی میکائیل است

مات و مبهوت ملائک دیدند

خنده ای بر لب عزرائیل است

رونقی داده به بازار شعف

 حجره ی غصه و غم تعطیل است

صدقه می دهد امشب  آقا

دست هر حور و ملک زنبیل است

چه صف طول و درازی دارند!

آخرین کس ته صف هابیل است

هاتفی گفت به ارباب بهشت

 پسرت مایه ی فخر ایل است

وقت کوچ است، برو قافله دار

نفرات سفرت تکمیل است

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 481 زمان : نظرات (0)

 

بیا که سیر چمن در بهار باید کرد

ز طرف  باغ ولایت گذار باید کرد

یگانه لالۀ نشکفتۀ حسین شکفت

بیا که رو به سوی لاله زار باید کرد

برای دیدن این غنچۀ تماشائی

گلاب اشک به راهش نثار باید کرد

مدینه از قدم او بهشت امید است

بیا که رو به سوی آن دیار باید کرد

اگر چه مصحف عمرش تمام شش ورق است

به عمر کوته او افتخار باید کرد

شب ولادت او شد بهار شادی و غم

اگر چه زین دو یکی اختیار باید کرد

به آستانۀ باب الحوائج ای مسکین

به غیر عرض توسل چه کار باید کرد؟

همیشه خوانده ام  او را به وقت شادی و غم

که نام نامی او را شعار باید کرد

ز خاک درگه او بر مدار سرای دل

که کسب عزّت و قدر و وقار باید کرد

شبی به کرب وبلای حسین، محفل اُنس

به یاد اصغر او برقرار باید کرد

گه شهادت خود با تبسمش می گفت

که عشق را به جهان پایدار باید کرد

به مهر او چو «وفائی» همیشه رو کن، دل

که فکر روشنیِ شام تار باید کرد

 

تعداد صفحات : 28

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 96
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 307
  • آی پی دیروز : 656
  • بازدید امروز : 944
  • باردید دیروز : 6,157
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 34
  • بازدید هفته : 15,469
  • بازدید ماه : 15,469
  • بازدید سال : 1,330,502
  • بازدید کلی : 19,836,330